صفحه را که بست. اگر کسی «دیده نمی شود»شعری از امیر قاضی پور دهانِ باز، رویِ آتشبر نوکِ زبان، با موهایِ کوتاهبه تنِ مورب / به اسمِ مارگوریتا: به هنگام شهری بود وسطِ زماندستهایِ من روی انگورها به چشم میخورد«مجانی فضایی که ایستادهای».: دست هاشو به طرف دو ساعت دراز میکند" الان به دنیا آمدم "دست به جیب میبرمدر چشمت بودم -وزن بدنم را بییندازمحس میکنم دارم نگاه میکنمبعد همه چیز دارمنه تصویری - نه باجهایسازه ای داد آب و نان..............................................خوانش شعر بالا ریحانه نامدار: سلام وهمه اش روی آسفالت خیابان درازمیکشی که من بیایم دستت رابگیرم وبگویم تورا به خدادیگرهیچ ماشینی نیست که ازاینجا ردنشده باشد تونمیمیری ...نمیشودکه بمیری مرگ داردبچه اش راازمدرسه برمیگرداند نگاه کن ...وتو همانطورشعرشدی... بخوانید, ...ادامه مطلب