دستبهدامان شعر اروپایی شد:
دریغ از من، گُل از کجا بیاورم که زمستان است، آفتاب کجا و سایهاش بر زمین کجا؟ دیوارها سرد و بیکلام میایستند و پرههای هوا در باد میلرزند.
■ سطری از شعر فردریش هولدرلین با نام نیمۀ زندگی که در رمان شبهای بیخوابی ، به این شعر اشاره شده است.
مراتب دوست داشتن یک کتاب از روی جلد کتاب آغاز میشود. رُمانی که هم شبیه قطعه موسیقی است و هم شعر . کتابی که بقول " لارنگراف" از هر جایی که بخواهید میتوانید باز کنید و آنرا بخوانید ؛ رمان "همنوایی شبانه ارکستر چوبها" هم همین طور بود. فصل سوم شبهای بیخوابی را با ترجمه فرزانه دوستی میخوانم که به "بیلی هالیدی " خواننده ویرانگر اختصاص دارد . الیزابت هاردویک استاد توصیف است . بعد از شاهکارِ "ما " از یوگنی زامیاتین، این دومین رمانیست که با ساختارِ شعرگونه میخوانم از نشر بیدگل . از فرزانه دوستی بابت ترجمه این کتاب باید تشکر کرد . کتابی که بیش از رُمان، شعر و قطعه موسیقی است . بعد از خواندنِ هایکوها و اشعارِ ژاپنی با ترجمه ع.پاشایی( که طی چند هفته اخیر خواندم)، این کتاب پُر از ارجاعات و جزئیاتِ زندگیست . چه در جنبش و چه در سکوت و سکونی که تصویر میکرد . هنرِ دیدن را داشت. درست مثلِ یک شاعر . همه چیز را به دیدن فراخواندن.
■ نیمهی عمر
شعری از فردریش هولدرلین ✔️
با امرودها، چه زرد، در میاویزد
و غرقِ سوریی وحشی
دیار به دریاچه، شما
ای قوهای نازنین،
و بوسهمست
ناغوش میخورید
در آبِ قدسیی هشیار.
وای من، زمستان که بیاید،
کجا بیابم گُلی،
و کجا آفتاب و کجا
سایهی خاک؟
همه دیوارهاست که میماند
بیزبان و سرد: تنها
رَفرَفهی بادنماها
در باد.
پیوست: شعر بالا از هولدرلین، برگردانِ بیژن الهیست . در حالِ خواندنِ کتاب شبهای بیخوابی، برخوردم به اشاره الیزابت هاردویک ، که شعری از هولدرلین را در رُمانش آورده است . بله! شعر در به یادآوری است
تاریخی از همه ی تصاویر ...برچسب : نویسنده : menhao بازدید : 32