شعرِ مشترک سپیده جدیری و امیر قاضی پور

ساخت وبلاگ

شعرِ مشترک
امیر قاضی پور و سپیده جدیری

یک عالمه لباس‌های رنگی و دست دوم می‌خواهم
یک عالمه برای شمردنِ واقعه
ای کاش فرقِ بویی با نبویی را می‌دانستم
ای کاش فرقِ چشم با چشمه را می‌دانستم
وقتی تمام شما را در بوسه‌های خود غرق کنم می‌فهمید
که بوسه مِسکینی ست در واقعه
من به امشب و فرداهایش قانعم
من به شمعی که می‌تراود چشم هایم را
و این قلب، یکصدا می‌زند
قلب مدام می‌زند
مدام حافظه
سرخ پوستی که می‌رفت
موشک اندازی که لایِ گلبرگ‌ها ، نجوایِ فرشتگان را
ماهی‌های لب‌های قرمز باران را
قلب ، با تیغ و یک بارگی
اعضایِ صورتم را اصلاح می‌کرد
ماهی‌ها بالا می‌آوردند
یک-پارچگی
مُردن نیاز نبود
اتاقِ کوچکی که خانه یِ من است
فرقِ چشم و چشمه
" چشمه رها شده "
اتصال‌ها که یکی شود ...
فرش مثلِ اخلاقیات است
و دروغِ اُخروی :
پوشاندنِ لباس به مُردگان
سینه‌هایِ دختری که خداوند است
یک جوانِ عقده‌ای که یک اعضای سرشت را فاقد استمنا می‌دانست.

تاریخی از همه ی تصاویر ...
ما را در سایت تاریخی از همه ی تصاویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : menhao بازدید : 102 تاريخ : دوشنبه 1 اسفند 1401 ساعت: 14:16